کیارش و یه روز برفیه دیگه
خوش به حال باد که گونه هایت را لمس می کند کاش مرا باد می آفریدند تو را برگ درختی خلق می کردند؛ عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟! در هم می پیچند و عاشق تر می شوند..." نفسم... عشقم... امروز قرار بود به اصطلاح 3 نفری صبح ساعت 10 تا 11 راه بیوفتیم و بریم پیش مامان شیرین و بابا رسول(مامان و بابای مامان)آخه اونا پیش ما نیستن و از ما دورن و از اونجایی که 2 یا 3 روز قبل تصمیم گرفته بودیم ولی از شانس بدمون هوا برفی شد و رفتنمون هم کنسل، آخه از دیشب یه ریز برف می بارید و همه جارو برف سفید کرده بود به همین خاطر جاده رفتن هم خطرناک بود...
نویسنده :
maman mahsa
21:24