نفس مامان و بابا کیارش قشنگمنفس مامان و بابا کیارش قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

کیارش شاهزاده خونه ما

کیارش و یه روز برفیه دیگه

خوش به حال باد که گونه هایت را لمس می کند کاش مرا باد می آفریدند تو را برگ درختی خلق می کردند؛ عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟! در هم می پیچند و عاشق تر می شوند..."    نفسم...         عشقم...  امروز قرار بود به اصطلاح 3 نفری صبح ساعت 10 تا 11 راه بیوفتیم و بریم پیش مامان شیرین و بابا رسول(مامان و بابای مامان)آخه اونا پیش ما نیستن و از ما دورن و از اونجایی که 2 یا 3 روز قبل تصمیم گرفته بودیم ولی از شانس بدمون هوا برفی شد و رفتنمون هم کنسل، آخه از دیشب یه ریز برف می بارید و همه جارو برف سفید کرده بود به همین خاطر جاده رفتن هم خطرناک بود...
22 دی 1391

زمزمه های کیارش

نخودیه مامان...  امروز تو آشپزخونه مشغول کار بودم که صدای قشنگت رو میشنیدم که برای خودت شعر میخوندی مامانی واقعا میخوندی اصلا فک نمیکردم که بتونی تنهایی خودت شعر بخونی خیلی قشنگ میخوندی درست و بدون غلط کارهام رو ول کردم و وایستادم به تماشای پسرم می دونی چی میخوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تاپ تاپ عباسی          خدا ندددازی اگه بددددازی             بغل بابا بددددازی این رو بارها و بارها با خودت تکرار می کردی و من خیلی ذوق زده شدم یکدفعه ای همه کارام رو گذاشتم و بدو بدو اومدم سمتت و محکم بغلت کردم و فشارت دادم و تمام جات رو بو...
21 دی 1391

و اما ادامه ماجرا....

مثل باران چشمهایت دیدنی است شهر خاموش نگاهت دیدنی است زندگانی معنی لبخند توست خنده هایت بی نهایت دیدنیست...   وروجک مامان دیشب تا ساعت ٣ صبح یکسره بازی کردی و انبردست بابارو می گرفتی دستت به نشون اینکه تفنگ دستته به سمت من و بابا نشونه میگرفتی و به اصطلاح خودت ما رو می کشتی مامان مرد بابا مرد می گرفتی سمتمون و می گفتی کیوکیوکیو یکسره با بابا مشغولت کردیم که سراغ گی گی نیای و خوشبختانه دیشب به خوبی و خوشی هر جور که بود گذشت بابا هم خیلی کمکم کرد اگه از بابا نمی شد من نمی تونستم و برام سخت بود کیارش، پسر قشنگم برام خیلی سخته الان که دارم اینا رو واست می نویسم عذاب وجدان زیادی دارم و یکسره ...
21 دی 1391

پروژه بزرگ و سخت گی گی

عسلکم، فرشته کوچولوی مامان، پسر قشنگم امروز دیگه مجبورم کردی البته از امروز ظهر که به قول خودت از گی گی بازت کنم برام خیلی سخته ولی مامانی درکم کن چند روزه که اصلا غذا نمیخوری و وابسته شدی مامانی این گی گی مامان دیگه برات قوت نداره امروز ظهر که بابا از اداره اومد دید که قیافه مامان بهم ریخته شده هنوز از پله ها نیومده بالا ازم پرسید که چی شده؟ من هم با ناراحتی جریان رو واسش گفتم و با بابا تصمیم گرفتیم که هر جور شدهازت گی گی رو بگیریم امروز سر نهار غذا نخوردی به خیال اینکه باز گی گی بخوری ولی من زرنگی کردم و از اون داروهای زهرماری زدم و تا اومدی بشینی که گی گی بخوری دیدی تلخه شروع کردی به غر غر کردن و آخرش بی قراری کردی و...
20 دی 1391

20 ماهگیه شیرین شیرینا

  هوراااااااااااااا کیارش مامان 20 ماهه شد کیارش قشنگم 20 ماهگیت مبارک عسل مامان، قربون اون شکل ماهت برم که اولین 20 زندگی مال تو شد چقدر لحظه های با تو بودن رو دوست دارم، چقدر طنین صدای دلنشینت که آرامش بخش روحمه رو دوست دارم، چقدر نگاه معصومانه تو رو که وقتی به چشمای من خیره میشی و شیر میخوری رو دوست دارم کیارش، قشنگترین هستی من، عزیزترین مامان تو نفس من و بابایی، تو عمر من و بابایی، تو وجود و جون من و بابایی 20ماهگیت مبارک قندعسلم مامان جونم من آماده ام میخوام برم آب تنی ...
19 دی 1391

عکسهای آتلیه 17ماهگی

عشق مامان... دیشب باهم رفتیم آتلیه و عکس هایی که ٣ ماه قبل گرفته بودیم رو تازه دیشب تحویل گرفتیم الهی من فدای قد و بالای پسر قشنگم بشم که روز به روز قد میکشه و بزرگ میشه مامان الان عکس ها رو که نگاه میکنم بدرستی فهمیده میشه که چقد امروزت با دیروزت فرق میکنه البته من الان سی دی عکسارو ندارم ولی امشب حتما میگیرم و عکسای خوشمل پسرم رو میذارم واست، مگه میشه نذارم همین که عکسارو گرفتیم دو نفری رفتیم خونه بابا ایرج اینا وقتی عکسارو دیدن خیلی خوشحال شدن و  کلی خوششون اومد عکسارو تا لحظه ای که برگردیم خونمون رو مبل رو به روی دیدشون گذاشته بودن و قربون صدقه پسر گلم می رفتن کیارش قشنگم، خیلی خوشحالم از اینکه به غیر از من و ب...
19 دی 1391

9 ماهگیت مبارک

شاهزاده مامان...   ٩ماهگیت مبارک  توی این ماه تونستی رو اون پاهای کوچولوی قشنگت بدون کمک بایستی از وقتی هم که تونستی بلند بشی شیطنتت بیشتر شد و یه جا رو سالم و تمیز واسه مامان نمی ذاشتی وای امون از دست تووووووو اول از آشپزخونه بعد مستقیم می رفتی سراغ اتاق خواب ها تمام کشوهای کمد و خود کمدها رو خالی می کردی و می رفتی توشون می نشستی   وقتی که می ایستادی با خودت نی نای می کردی البته نی نای کردنت رو از 6 ماه یاد گرفتی توسط مامان شیرین که واست می خوند و تو نی نای می کردی قشنگم     ...
17 دی 1391

هدیه های مامان منیر

کیارش عزیزم مامان منیر و عمه مهلا از تهران دیروز صبح رسیده بودن که ما امشب رفتیم دیدنشون کلی چیزمیز واست آورده بودن یه کاپشن خیلی خوشملی و یه کفش ناناسی و اسباب بازی  یه قطار و یه قلاب ماهی با ماهی هاش برات آورده بود  همشون خیلی خوشملن وقتی کاپشن رو تن زدی و کفش ها رو پات کردی یه قیافه ی حق به جانبی به خودت گرفته بودی که نگو و نپرس اصلا نمیذاشتی کسی نزدیکت بشه و اونارو از تنت دربیاره و کسی رو هم تحویل نمیگرفتی الهی مامان فدای اون قدو بالای قشنگت بشه که همچین بزرگ شدی که می فهمی چیزای نو یعنی چی کلی با اونها مانور دادی خیلی هم بهت میان. همون جا ازت پرسیدم کیارش اینارو کی واست خریده گفتی مامانی بعد مامان منیر رو بوسیدی و...
17 دی 1391

کیارش عینهو طوطی

 «١٨ماهگی» نفس مامان... همیشه میگم طوطی هستی مامان و بابا یا اطرافیانت هر کار می کنن یا چیزی میگن فوری ازشون می دزدی کاملاً حرف میزنی نمی تونی جمله بگی ولی کلمات رو خوب کنار هم استفاده میکنی. از راه رفتنتم که چی بگم ماشاالله میتونی تو مسابقه دو شرکت کنی . تو رقصیدن و آواز خونی نظیر نداری تو ترانه ها ترانه اندی حناخانوم و ترانه آرش ملودی بیشتر توجه تو رو جلب میکنه و باهاشون می رقصی و دوستشون داری تمام آدم های دور و برتو به اسم میشناسی و ارتباط شون رو با هم میدونی و از شخصیتهای کارتونی انگری بلز و سیت مربوط به عصر یخبندان و بابی اسفنجی و اسمولف و لاک پشتهای نینجا  رو به خوبی می شناسی خلاصه اینکه ...
17 دی 1391

کیارش 20 ماهه

پسرک قشنگم . بهترین و زیباترین هدیه خدا عاشقتم . یک ماه دیگه هم گذشت  20 ماه مادری و عاشقی کردم، به مادر بودنم و داشتن همچین نعمت بزرگ الهی افتخار میکنم و به خودم می بالم که تو رو دارم بعد از وجود عشقم یعنی بابا علی عزیز دلم خیلی بانمک شدی . دیگه تقریبا همه چی رو می گی حتی گاهی وقتا حرفایی می زنی که متعجب میشیم از این همه هوش و ذکاوت و دقتت خیلی از کلمات رو نسبت به ماه پیش بهتر ادا می کنی . مفهوم کلمات متضاد رو می فهمی مثل خاموش و روشن یا بالا و پایین و می دونی کی باید ازشون استفاده کنی دو تا از کلمات انگلیسی بلدی پا و دست  به  نقاشی کشیدن  علاقمندی و توپ بازی رو خیلی دوست داری و عاشق اینی که کمد وسایلات ...
14 دی 1391