نفس مامان و بابا کیارش قشنگمنفس مامان و بابا کیارش قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

کیارش شاهزاده خونه ما

میریم ماهیگیری

عشقولک مامان بابایی عاشق ماهیگیریه، هرچی بگم بازم کمه. 2یا3بار همراه بابا رفتیم که تو خیلی بازی کردی و یه سره دنبال چوب بودی و همه رو جمع میکردی آخه من نمیدونم اون همه چوب رو چه جوری توی این دستای کوچیکت می گرفتی حتی میخواستم ازت بگیرمشون که یه موقع توی چش و چالت فرو نره نمی دادی و جیغ می کشیدی و فرار می کردی. اینم یه عکس تو طبیعت ...
9 دی 1391

عقیقه کردن کیارش

کیارش عزیزم تو ماه رمضون، ماه مهمونی خدا بود که تو رو عقیقه کردیم البته اینجا 15ماهته نفس مامان عقیقه در حقیقت هم شكرگزاری و هم بیمه كردن فرزند از بلاهاست. مامانی ایشالله هرچی بلا هست ازت دور دور دور بشه مامانی این رو هم بگم که بابا ایرج زحمت عقیقه رو کشید   بابا ایرج جونم خیلی خیلی دوست دارم  بابا ایرج هم من رو خیلی دوست داره مگه نه مامان؟؟؟؟ ...
9 دی 1391

اولین مسافرت سال1391

٢٥تیرماه بود که به اتفاق خونواده بابا (مامانی و عمو مهدی و مهساجون و عمو تورج و عمه مهلا)و بابا و مامان که 8نفر میشدیم رفتیم سمت رامسر این سفر، باید سفر 3 روزه میشد چون بابا بیشتر از سه روز مرخصی نداشت و یک سفر عجله ای میشه گفت ولی بازم بابا یک روز با تاخیر اداره رفت. ولی با این حال که وقت کم داشتیم خیلی خوش گذشت پسرم، توی این سفر یک خورده بدخلق شده بودی گرمای تابستون از یه طرف و دندونای کرسیت هم داشت درمیومد از طرف دیگه دست به دست هم داده بودن و اذیتت می کردن ولی با این حال عمو مهدی و عمه مهلا خیلی کمک می کردن که حواست رو پرت کنن تا بهت خوش بگذره، البته همه کمکم می کردن ولی با عمو مهدی و عمه مهلا بیشتر حال میکردی. دریای ب...
8 دی 1391

کیارش و شهربازی

نازنینم عاشق شهربازی و تاب تاب عباسی هستی و یه چیز دیگه که نمی دونم چیه فقط می دونم شبیه یک فرمونه ماشین می مونه که میری میشینی و ازش اصلا و به هیچ عنوان جدا نمیشی ...
8 دی 1391

کیارش دوست داشتنی و مهربون

  کیارش وقتی چیزی می خوره به دیگران تعارف میکنه و عاشق زیتون هم هست کیارش بلده کسایی که دوستشون داره ببوسه کیارش به لوستر اشاره میکنه و میگه سوتییییییی کیارش واسه مامان و باباش دختر میشه (( بازم خوشملی عسلم )) کیارش بلده هواپیما رو تلفظ کنه کیارش می تونه بپربپر بازی کنه   ...
8 دی 1391

کیارش موهاشو کوتاه میکنه

پسر نازم از خوبی تو هر چی بگم بازم کمه. پسر آروم مامانی، توی همه چیز آرومی چه از حموم کردنت بگم که عاشقشی و چه از ناخن کوتاه کردنت که وامیستی و به دستات زل میزنی وقتی دارم کوتاهشون می کنم و چه از فینگیلات رو خالی کردن و اینم از کوتاه کردن موهات الهی من فدای این پسر معقول و باهوش خودم بشمممممممممممممممم    بعد از حموم بوشوووووووو   مامانی اگه به پای سمت چپت نگاه بندازی می بینی که چی شده داشتم لباسای بابا رو اتو می زدم که یه لحظه غافل شدم و توی وروجک اومدی و یه راست چسبوندیش به پات ولی اینقد بچه صبوری بودی دریغ از یک صدا که بشنوم و اشکی که از اون چشای قشنگت بریزه فقط می گفتی پام آخ. چند ...
8 دی 1391

خواب ناز

یک نفر در همین نزدیکی ها چیزی به وسعت یک زندگی برایت جاگذاشته است خیالت راحت باشد آرام چشم هایت را ببند یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است یک نفر که از همه زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد   تا زمانی که زنده ایم گرمی دستات رو می خوایم حس کنیم عشق مامان و بابا   ...
7 دی 1391

چی میگی و چی کار میکنی؟؟؟؟

آقا کیارش در اين لحظه ١٢ تا مرواريد داره هر كلمه اي رو یک بار بگي بلافاصله تكرار ميكنه کاملا راه ميره عاشق موسيقيييييييييييييييييييي و رقص عشق دومش ماست و موز بلده با ماشين اسباب بازي بيب بيب بازي كنه خيلي از حيون هارو با صداشون ميشناسه جاهايي كه ميريم  براي بار دوم ميدونه كجاست گل (دًل) دوست داره و بوش ميكنه و به به ميگه اين كارم بلده  این کار رو هم بلده لپ تاپ دم دستش سالم نمي مونه كتاب خيلي توجه آقا کیارش رو جلب ميكنه راستی آقا کیارش قهرم رو هم بلده وااااااي  البته کیارش خیلی چیزا رو بلده ولی مامان همین قدر حضور ذهن داشت. لطفا هر موردی درباره کیار...
7 دی 1391

با ارزش ترین...

همسرم: دركنار تو بودن تا آخرين دقايق زندگي با افتخارترين و با ارزشترين دارايي منه در كنار تو بودن را دوست دارم پسرم: بهترين هديه اي هستي كه خدا به من داده از دولتي وجودت من يك مادرم عاشقتم و خدا اين عشق رو آنچنان عميق و با ريشه به ما انتقال داده كه من امروز عاشق زندگيمم، عاشق همسرم  و عاشق پسر گلمم کیارش جونم، من و بابا خييييييلي دوست داريم اين رو هر روز برات تكرار ميكنم هزاران بار تا در تك تك سلولهاي بدنت هك بشه. خدايا اين عشق و اين دوست داشتن و اين دلي رو كه براي هم ميتپه از ما و از تمام كسايي كه همديگر رو دوست دارن نگير. ...
7 دی 1391

عکس های کیارش

از خدا دیگر هیچ نمی خواهم، دیگر هیچ آرزویی ندارم، رویایم را می خواستم که به آن رسیدم، دنیا را می خواستم که آن را به دست آوردم، رویایی که همان دنیای من است و تویی که همان دنیای منی...        کیارش و بابا ایرج     ...
7 دی 1391