نفس مامان و بابا کیارش قشنگمنفس مامان و بابا کیارش قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

کیارش شاهزاده خونه ما

جشن پوشک گیرون...

    عاشقتم پسر باهوشمممممممممم پسر گلم امروز بالاخره بدون اینکه به من بگی توی دوراهی بزرگ که اول دستشویی کوچیک و دوم دستشویی بزرگت دچار اشتباه میشدی با موفقیت طی کردی من خیلی خوشحالم از اینکه پسر باهوش و زرنگی مثل تو خدای مهربون بهم داده و صدهزارمرتبه شکرگزارم کیارشم، مامان قبل از اینکه تهران بریم داشتم موفق به این کار میشدم تا اینکه رفتیم و بیخیال شدم و بعد از اومدن از تهران هم که جنابعالی مریض شدی نشد و کلا هم بیخیال شده بودم و زیاد سخت نمی گرفتم تا اینکه به کل امروز از ظهر پوشک نذاشتم تا الان و همیشه راحت جیشت رو میگفتی و میرفتی توی گاشوی خودت جیش میکردی البته مراحل رو یک به یک طی میکنی اول خودت شلوا...
8 ارديبهشت 1392

کیارشم تو همه زندگیم هستی

      كوچك رويايي من   دنيا اگر خودش را بكشد نميتواند به عشق من به تو شك كند تمام ِ بودنت را حس مي كنم... حاجتي به استخاره نيست    عشق ما ... عشق من به تو عشق تو به من                     يك پديده است... يك حقيقت بي نياز از استخاره و ُ گمان   صداي قلب تو ...                   صداي زندگيست.   زندگي ر...
7 ارديبهشت 1392

یه روز بهاری کیارش، توی طبیعت

    گل من.... شکوفه بهاری مامان..... بعد از چند روز هوای بارونی و سرد بالاخره خورشید خانوم چهره زیبای خودش رو به رخ زمین رونمایی کرد و روشنایی خاصی به طبیعت سبز اطرافمون داد و از فرصت استفاده کردین و به اتفاق بابا زدین به کوه و کمر و از طبیعت بیرون استفاده بهینه بردین پسر گلم به همراه باباش رفتن که خوش بگذرونن و من هم همچنان خونه موندم و مشغول کارای تولدت آخه این روزا درست کردن تزئینات تولدت برام شده یه تفریح و سرگرمی با بابا دوربین به دست رفتین بابا هم که عاشق عکس و فیلم گرفتنه   2 الی 3 ساعتی بیرون بودین که وقتی اومدین، پسرگلم، گل به دست اومد خونه و گلهای قشنگ بیابون رو ...
7 ارديبهشت 1392

به تولد عمه مهلا رفتم...

      پسر قشنگم... فرشته کوچولوی خدای مهربون... 3اردیبهشت تولد عمه مهلا بود و مامان همون شب که از تولد اومدیم نشد واست آپ کنه ببخش کوچولوی نازم با 2 روز تاخیری اومدم واست بنویسم آخه عذرم موجه بود گلکم معلومه دیگه این روزا سخت مشغول کارای تزئینات تولدتم اون شب، شب خیلی خوبی بود و خوش گذشت و مامان منیر و بابا ایرج یه جشن کوچولو و خودمونی واسه عمه مهلا گرفتن که ما و عمو مهدی و مهساجون هم حضور داشتیم ولی بازم جای عمو تورج خالی بود عمه مهلا کیک رو که آورد پریدی بغلش و تا آخر مراسم هم از جات تکون نخوردی و تند تند شمع رو فوت میکردی و بعد با صدای بلند خوندی تولدت مبارک شمعها رو فوت کن قوبون صحبت...
5 ارديبهشت 1392

بدون شرح...

  دور دهنم حاکی از کشک خوردنه آخه خیلی دوست دارم پارکینگ در حال کمک کردن به بابایی برای تمیزی انباری برای آماده کردن مهمونی تولدم...   حالا یه بوس خوشمزه برای رفع خستگی خسته شدم و میخوام از پله ها برم بالا البته با یکم عشوه و ناز  تا برسم به خونمون   با تمام وجودم دوست دارم یکی یه دونه ام         ...
2 ارديبهشت 1392

آخرین فرصتهای مامان...

    پسر قشنگم... ماه من... مهربونم...   امروز اول اردیبهشته و تا تولدت 18 روز دیگه فرصت دارم روز تولدت براي من يك روز از بهشته كه تو اين دنيا دارم با تمام وجودم دوست دارم و می پرستمت البته مامان جونی این پست رو زودتر گذاشتم چون این روزا اصلا وقت نشستن پای کامپیوتر رو ندارم و دارم تلاشم رو میکنم که تولدت به نحو احسن برگزار بشه اون چیزی بشه که خودم میخوام  کیارش مامان، شیرین کاریها و شیرین زبونیهات روز به روز نمیشه گفت بلکه ثانیه به ثانیه بیشتر میشه احساسات و عواطفت نسبت به من بیشتر شده حالا این روزها نسبت به وسایلهای مامان هم حس مالکیت داری و نمیذاری ...
30 فروردين 1392

هورااااا تم تولد 2 سالگی کیارش

    پسر ملوســـــم عزیزتر از جونـــــــم نم نمک داریم به تولد 2 سالگیت نزدیک میشیم و مامان هم توی دلش یه غوغاییه از اون غوغاهای خوب خوب عــــزیـــزدلــــــم فرشتـــه کوچولوی مامان از همین جا تولد 2 سالگی شاهزاده کوچولوم رو پیشاپیش تبریک میگم     ★*☆♡*★*☆♡* دو سالگیت مبارک شاهزاده کوچولوی من ★*☆♡*★*☆♡*     اینم چند تا از کارای تم تولدت   این آرزوی قلبیمه: از خداوند بزرگ و مهربون میخوام که تو رو واسه ما و ما رو واسه تو حفظ کنه         &...
23 فروردين 1392

مسافرت پردردسر تهران

    عزیزدلمی فرشته کوچولوی مامان الهی هر چی بلایه ازت دور بشه   مسافرت از این قراره: روز یکشنبه با مامان شیرین و بابا رسول و خاله مونا با قطار عازم تهران شدیم البته از جاجرم سوار شدیم ساعت 4 سوار شدیم و ساعت 1شب رسیدیم که دایی رحمان بیرون ایستگاه قطار با ماهان منتظرمون بودن 2روز اول خیلی خوب بودی خیابون رفتیم و کلی خرید کردیم الهی فدای پسر بی آزار و خوبم بشم که هر چی از آقاییش بگم کم گفتم توی بازارای تهران پا به پای ما راه رفت و اذیت نکرد برای پسر گلم هدیه تولدش رو از تهران گرفتم با یه عروسک که تم تولدشه و تم تولدش رو توی انقلاب تهران دادم  و چاپشون کردم عزیزدلم خی...
23 فروردين 1392

آخ جونم فقط یک ماه مونده به تولدم...

  تویـــی زیبایی های دنیایــــــــم نمیشنــــوم صدایی جـــــز صدای تـــــو تـــــــو معنایی بالاتـــر از عشـــــق داری میشنـــــوم صــــدای تپشهـــــای قلبــــــت آرامش میگیــــــرم از صـــــدای تپشهای قلب تـــــــو   شیرین عسلــــــم « 23 ماهگیت مبارک »   پرنس کوچولومون 23 ماهه شد فقط و فقط هم یک ماه مونده به تولد 2 سالگی پسر گلمون فرشتـــه کوچولو عاااااااشقتم  دوســـت دااااااااااارم  مـــی پـــــــرستمت پسر گلم برای خودش یه پا آقا شده الهی مامان فدای قد و بالای کوچولوش بشه که داره بزرگ میشه و مامان با ذره ذره بزرگ شدن و قد...
18 فروردين 1392

کیارش و انس با طبیعت

    عزیزدلم پسر کوچولوی مامان   امروز سیزدهم فروردین روز طبیعت نامیده شده و مردم توی این روز میزنن به دل طبیعت ما امروز ناهار رو تو خونه بابا ایرج اینا خوردیم و به اتفاق مامان منیر و عمو تورج و عمه مهلا رفتیم که به قول خیلیها سیزدهمون رو بدر کنیم سبزه عیدمون و ماهیامون رو هم برداشتیم که بندازیمشون توی رودخونه و ماهیها رو آزادسازی کنیم هرسال این کار رو میکنیم روز خوبی بود و خوش گذشت      کیارش توی اتاقش درحال آزاد کردن ماهیها درحال انداختن سبزه عید توی رودخونه کیارش خسته و بداخلاق &nb...
17 فروردين 1392