مسافرت پردردسر تهران
عزیزدلمی
فرشته کوچولوی مامان
الهی هر چی بلایه ازت دور بشه
مسافرت از این قراره:
روز یکشنبه با مامان شیرین و بابا رسول و خاله مونا با قطار عازم تهران شدیم البته از جاجرم سوار شدیم
ساعت 4 سوار شدیم و ساعت 1شب رسیدیم که دایی رحمان بیرون ایستگاه قطار با ماهان منتظرمون بودن
2روز اول خیلی خوب بودی خیابون رفتیم و کلی خرید کردیم الهی فدای پسر بی آزار و خوبم بشم که هر چی از آقاییش بگم کم گفتم توی بازارای تهران پا به پای ما راه رفت و اذیت نکرد
برای پسر گلم هدیه تولدش رو از تهران گرفتم با یه عروسک که تم تولدشه و تم تولدش رو توی انقلاب تهران دادم و چاپشون کردم
عزیزدلم خیلی خوشگل شده حالا توی پست بعدی تم تولدت رو میذارم
پسرگلم ساعتهایی هم که خونه بود پسر خوب و حرف گوش کن و مودب بود
تا اینکه پریشب مثل اینکه چشم زدنت هرچی خورده بودی رو تا صبح بالا میاوردی و حالت اصلا خوب نبود و لپات بدجوری گل انداخته بود
و وقتی دستشویی هم می بردمت شکمت شل کار می کرد هم از بالا و هم از پایین خیلی ترسیدم بدجوری بیتابی می کردی من هم حالم حسابی گرفته شد
تا اینکه صبحش با مامان شیرین بردیمت بیمارستان اطفال و دکتر گفت بدنش ویروسی شده الهی خدا نسل هرچی ویروسه از روی زمین بکنه
و بعد یه آمپول زدی و دارو واست تجویز کرد
الهی مامان برات بمیره
خیلی ترسیدم تا اینکه دیروز تصمیم گرفتم که برگردم بجنورد آخه قرار بود که تا هفته آینده واستیم و همه با هم برگردیم
و این شد که من و خاله مونا و کیارش جونم با اتوبوس vip ساعت 8شب عازم بجنورد شدیم و تو همچنان تب داشتی و بیتابی میکردی و این 2 روز هم کار من شده بود حرص حوردن و گریه کردن
پسر گلم خیلی خوب داشت پیش می رفت تا اینکه این غول بی شاخ و دم سراغ پسرم رفت و درگیرش کرد که هنوزم که هنوزه همچنان دست بردار نیست
فقط و فقط از خدای مهربون میخوام که هوای پسرم رو داشته باشه که هرچه زودتر از زودتر خوب بشه
اوه اوه از گزیدن پشه بگم که هیچ جایه سالمی تو بدنت نذاشتن همه جایه بدنت پر دونه هایه پشه یه که تبدیل به تاول شده آخه خودت هم از همون نوزادی نسبت به نیش پشه حساس بودی
مامانی همه اینا دست به دست هم دادن که حسابی تو رو اذیت کنن ولی مگه من میذارم
مامان همه جوره پیشت هست و مواظبته
دوست دارم عشقم
راستی یه چیز یادم رفت که اینه:
موقع رفتن به تهران با مهموندارهای قطار دوست شده بودی و تو رو میبردن به موتورخونه قطار که آقای راننده قطار اونجا هست و قطار رو هدایت میکنه و برات نقاشی میکشیدن و بهت میدادن
اینم از مسافرتمون به تهران
اینقد درگیر بودم که نشد عکس بگیرم فقط تونستم این دوتا عکس رو بگیرم که اونم خوب از کار درنیومد
کیارش جون و ماهان جون وروجک(پسردایی)
" جوجه های شیطون که اصلا باهم راه نمیومدین "
« عاشقتونــــم فرشتـــه های دوست داشتنی خــــودم »