نفس مامان و بابا کیارش قشنگمنفس مامان و بابا کیارش قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

کیارش شاهزاده خونه ما

شاهزاده کیارش توی گوگل

  پسر نازم امشب اتفاقی توی گوگل سرچ میکردم و یه دفعه ای به ذهنم رسید که اسم قشنگت رو توی گوگل سرچ کنم که ببینم چه چیزی واسم میاد که اتفاقی به این برخوردم و کلی ذوق زده شدم بله پسر ما هم توی گوگل محبوب و معروف شده واسه خودش صفحه و صفحاتی داره عزیزدلم پسر یکی یه دونه مامان و بابا الهی فدات بشم که همه جوره محبوبی کیارشم اینم نتیجه سرچ کردن     یکی یه دونه قلبم  دوست دارم     ...
25 آبان 1392

قالب جدید وبلاگ کیارشم...

    شاهزاده کوچولوی من   دیشب بالاخره بعد از مدتها انتظار کشیدن قالب وبلاگت آماده شد و این انتظار کشیدن هم خیلی خوب بود قالبت خیلی قشنگ شده ساده و در عین سادگی شیک شده دست مادام بوفی عزیز درد نکنه که زحمت کشید و قالب زیبایی بهمون تحویل داد امیدوارم که بزرگ بشی و وبلاگت رو ببینی خوشت بیاد این اولین پست بعد از تحویل گرفتن قالب جدیده و امیدوارم که بعد ازاین تند تند بیام و چیزای خوب از لحظه های شیرین با تو بودن رو ثبت کنم عاشقتم و عاشقانه میپرستمت کوچولوی شیرینم   اینم هدیه مادام بوفی عزیز   میمیرم برات کیارش عزیزم &nb...
21 آبان 1392

30مین ماهگردت مبارک عزیزدلم...

  پسر قشنگم... پسر دوست داشتنی ترینم... همه زندگیم... مونس و همدمم...   بعد از مدتها اومدم واست بنویسم آخه  میام مطلب بذارم با خودم میگم  از کجا شروع کنم چی بنویسم و هزاران چی دیگه... آخه میدونی مامان، همشون زیادن و از بس که زیادن از ذهنم میپرن بیرون همیشه حرفهای قشنگ و قشنگتر... همیشه کارای جالب و جالبتر... همیشه دوست داشتنات زیاد میشن و ابرازشون میکنی مامان مهسا باباعلی دوستون دارم همیشه با این اصطلاحات صدا میکنی مامان قشنگ من، عزیزم، عشقم و ... انگار حالا برعکس شده اولا من اینجوری صدات میکردم نمیگم الان نمیکنم بیشترم شده ولی حالا تو هم یاد گرف...
18 آبان 1392

پسر 29 ماهه من...

  عشق مامان امروز 29ماهه شد یه ماه دیگه میشه 2سال و نیم پسرم پاره تنم کم کم داره بزرگ و بزرگتر میشه و آقا و آقاتر و شیرین و شیرینتر پسرم ... نفسم ... عشقم بیست و نه ماهگیت مبارک                           بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام ...
18 مهر 1392

کیارشم روزت مبارک...

  پسر گلم گل خوشبوی مامان ببخش که دیر اومدم واست بنویسم ٢روز از روز جهانی کودک گذشته و من امروز اومدم که واست این پست رو بذارم «فرشتـــه کوچکم روزت مبارک» روز ١٦مهر که مصادف با روز جهانی کودکه با سمیراجون و الهام جون و سایان جون و آراد جون رفتیم نمایشگاهی که به مناسبت این روز دایر کرده بودن و بابا هم اونجا حضور داشت و یه غرفه متعلق به اونا بود کلا اونجا میچرخیدی و به همه چیز دست میزدی و کلی کنجکاوی کردی اونجا روی چهره نقاشی میکردن که هر چی اصرار و خواهش و تمنا کردم که بشینی و گریمت کنن ولی گوشت بدهکار نبود که نبود ولی در عوض سایان نشست و آخرش یه گربه خیلی ناز و ملوس شد *** اگر تو نبودی ...
18 مهر 1392

پسر شیطون و شیرین زبونم که همتایی نداره

  پسر مامان عشق مامان   خیلی خیلی شیطون شده و بازیگوش و شیرین زبونیش هم حد و حساب نداره روز به روز شیرینتر و دلنشین تر و تو دل برو تر از روز قبل الهی مامان قوبون قدوبالای قشنگش صورت مثل ماهش بشه که روز به روز گشنه ترش میشم عاشقتمممممممممممممم نفسممممممممممم بعضی روزا که برخلاف میلم رفتار میکنی و از کوره در میری و یه کوچولو پسر بد میشی و مامان رو عصبانی میکنی و مجبور میشم که منم یه کوچولو باهات دعوا کنم برمیگردی و به مامان میگی مامان مهسا با کیارش جون قشنگ حرف بزن تند تند نگو (یعنی بلند بلند دعوام نکن) الان همسایه ها بیدار میشن دیروز عصری باهم رفتیم مغازه خانم هواخواه تا وارد شدم 2 تا خانم بهم...
28 شهريور 1392

تولد بابا علی

    عزیزدلم  پسر قشنگم امروز تولد بهترین همسر و بهترین بابای دنیاست امروز حسابی مشغول تمیز کاری و آشپزی و درست کردن کیک واسه بابا بودم امسال اولین سالیه که خودم واسه تولد بابا کیک درست کردم عصری تو و بابا با هم رفتین خیابون منم در نبود شما از فرصت استفاده کردم بادکنکارو باد کردم و کیک رو هم تزیین کردم بابا از کیک خبر نداشت کلا رویهم رفته نمیدونست که برنامه چیدم تا اینکه ساعت 9 شب با هم اومدین  و من هم همه چراغها رو خاموش کردم و شمعها رو روشن کردم و منتظر موندم تا اینکه بیاین خونه و وقتی اومدین و بابا در رو باز کرد موزیک  happy birthday رو گذاشتم و بابا کلی سوپرایز شد و فهمیدم که ک...
24 شهريور 1392

سفر به سرخرود

  عزیز مامان نفس مامان دوباره رفت دریا و بهش کلی خوش گذشت این سفر سومین سفر به دریای سرخرود میشد تا روز رفتن مامان یسره دل دل میکرد واسه رفتن ولی بابا همچنان مشتاق بود تا اینکه بالاخره ساعت 12شب یکشنبه 10شهریور بار و بندیلمون رو بستیم تا به همراه گروه همیشگیمون راه بیفتیم که صبح دوشنبه 11شهریور ساعت 7صبح حرکت کردیم این دفعه هم تعدادمون 38 نفر و 9تا ماشین میشدیم هرسال همین تعدادیم و همه با همدیگه کلی مچ هستیم و با وجود این همه تعداد کلی بهمون خوش میگذره و امسال از سالهای پیش بهمون بیشتر خوش گذشت سال اولی که با خاله ها رفتیم تو 4ماهه بودی و سال دوم 1سال و 4ماه و امسال هم 2سال و 4ماه و هر 3سال پسرم کا...
20 شهريور 1392

28 ماهگی

    پسر قشنگم امروز 28 ماهه شد دقیقا 854 روزه که کیارش قشنگم با مامان و باباش زیر یه سقف زندگی میکنه و ما با بودنت خوشحالیم و به خودمون میبالیم از خدای مهربون میخوایم که این خوشی زندگیمون رو تا ابد واسمون حفظ کنه هر روز با شیرین زبونیات و شیرین کاریات ما رو جوون و جوون تر میکنی با بودنت تمام مشکلات و ناامیدی ها واسمون معنا نداره این روزا خیلی قشنگتر و کاملتر از روزای قبل حرف میزنی حرف زدنت شده عینهو آدمهای بزرگ با حرفهای قلنبه سلنبت کلی سوپرایز میشیم کسی ازت سوال کنه خیلی کامل و روون جواب میدی توی حرف زدن و جواب دادن به دیگران به کمک من و بابا نیازی نداری در ضمن خیلی خیلی باهوشتر شدی...
19 شهريور 1392

بش قارداش رفتیم...

  پسر قشنگم...   امروز با مامان منیر ساعت ٤:٣٠ بعدازظهر رفتیم بش قارداش   مامان منیر وسایل چای و یه آش رشته خوشمزه با خودش آورده بود اولش طبق معمول هر دفعه که میریم بش قارداش باید باید خودت رو خیس آب کنی و آب بازی کردی و سر خوردی که من به دادت رسیدم و گرفتمت  که تر نشی آخه اصلا با خودم لباس برات نیاورده بودم آخه فک نمی کردم که اونجا بشینیم فک میکردم که زودی برمیگردیم   بعد از اینکه از آب بازی سیر شدی اومدیم و نشستیم کنار بابا علی و مامان منیر   و از اون بالا به همه چیز کار داشتی و به بچه هایی که توی آب بازی می کردن میگفتی بچه ها اینجا آب بازی نکنین سر میخورین اونجا آب با...
27 مرداد 1392