30مین ماهگردت مبارک عزیزدلم...
پسر قشنگم...
پسر دوست داشتنی ترینم...
همه زندگیم...
مونس و همدمم...
بعد از مدتها اومدم واست بنویسم آخه میام مطلب بذارم با خودم میگم از کجا شروع کنم چی بنویسم و هزاران چی دیگه...
آخه میدونی مامان، همشون زیادن و از بس که زیادن از ذهنم میپرن بیرون
همیشه حرفهای قشنگ و قشنگتر...
همیشه کارای جالب و جالبتر...
همیشه دوست داشتنات زیاد میشن و ابرازشون میکنی
مامان مهسا باباعلی دوستون دارم
همیشه با این اصطلاحات صدا میکنی مامان قشنگ من، عزیزم، عشقم و ...
انگار حالا برعکس شده اولا من اینجوری صدات میکردم نمیگم الان نمیکنم بیشترم شده ولی حالا تو هم یاد گرفتی و مثل دخترا با این کلمه ها عشوه و ناز میای برام
پسرم شده یه هم صحبت و مونس خوب برای مامانش
بعضی وقتا که با هم ناسازگار میشیم و خلاصه به تریپ هم میزنیم تا بابا میاد دخالت کنه به بابا میگم عقب وایستا جلو نیا دعوای بین مادر و پسر و تو هم با تعجب وامیستی و همین رو تکرار میکنی چنان قیافه ای به خودت میگیری که بیا و ببین
یا بعضی وقتا که از هر کدوممون خسته میشی شکایت یکی رو به دیگری میکنی و میگی مامان مهسا باباعلی رو بزن میگم زدمش میگی محکم بزن میگم خوب زدمش بعد به باباعلی میگی تو گریه کن گریه کن و وقتی بابا علی گریه نکنه مگه دست برداری باید حتما ادای گریه کردن رو دربیاره تا راضی بشی و ما هم که مامان و بابای خوب حرفت رو گوش میکنیم
وقتی که میبینی دارم آماده میشم که برم جایی که تو رو با خودم نبرم میای و میگی منم میام میگم نه مامان داره میره باشگاه نمیتونم تو رو با خودم ببرم بعد میگی که منم بیام دیگه آخه اگه بری من تنها میباشم دیگه منم باخودت ببر
این کلمه میباشم دیگه من رو کشته
راستی اومدم بگم که پسر گلم، ناز و خوشگلم 30ماهه شد یعنی 2سال و نیم یعنی 2 سال و 6ماه
همه زندگیه من
«30مـــاهگیت مبـــارک »
میمیرم برات فرشته دوست داشتنی ترینم
عاشقتم وروجک ناقلای دوست داشتنی ترینم