... بدون شرح ...
عشقولکم... روزا پشت سرهم می اومدن و من بزرگ شدن و قد کشیدن تو رو می دیدم. خوشحالم از اینکه خدا تو رو به ما داد. وروجک شیطون بلای مامان تا رو زمین می ذاشتمت مهلت نمی دادی و غلت می زدی و می چرخیدی بعد سعی می کردی که رو دستات بلند شی و رو زمین خودت رو می کشیدی و وقتی خسته می شدی سرت رو میذاشتی رو زمین و خستگی می گرفتی و دوباره به تلاش کردنت ادامه می دادی این روزا کمتر می خوابیدی و ساعتهایی که بیدار بودی دوست داشتی باهات بازی کنم بعد مامان هم به هیچ کدوم از کارام نمی رسید زود نشستی و پاپا کردنت رو هم باهات تمرین می کردم یا برای چهار دست و پا کردنت تلاش می کردم که زود راه بیفتی عز...
نویسنده :
maman mahsa
14:43