نفس مامان و بابا کیارش قشنگمنفس مامان و بابا کیارش قشنگم، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

کیارش شاهزاده خونه ما

نی نی شکمو...

  دوستای خوبم من هم توی مسابقه نی نی شکمو شرکت کردم خوشحالم میکنین اگه بهم رأی بدین       ...
13 تير 1392

شیرین زبونیهای کیارش

  عزیزدلم... فرشته خواستنی...  اومدم که واست بنویسم نمیدونم  چی بنویسم و از کجا شروع کنم واااااااااااااااااااااااای خیلی زیاده عزیزکم ولی خوب تنبلیه دیگه چه میشه کرد ای کاش میشد اینجا هم فیلم رو گذاشت تا خاطره ای بشه برامون آخه این روزا یسره مشغول فیلم گرفتن از صحبتها و شیرینکاریهاتیم پسرشیرین و شیطونکم، این روزا یسره مشغول بازی کردن و شیطنته          کیارش جوووووونم از 1 تا 10 رو به انگلیسی بلده خیلی هم تند و سریع one-two-three…          کیارش جوووووونم از 1 تا 15 ریاضی هم بلده بشماره 1-2...
12 تير 1392

مادرانه...

  مونس و همدم من...   عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم باره...
12 تير 1392

شهربازی خوش خوش خوش گذشت...

    عزیزدلم... پرنس کوچولو...   دیروز به اتفاق مامان مهسا، سمیراجون، سایان جون، الهام جون و آرادجون ساعت ٧عصر راهی شهربازی میشه دیروز کلی از وسیله های بازی رو سوار شدی و کلی هم کیف کردی و موقع پیاده شدن هم محکم بهشون میچسبیدی که پیاده نشی   خلاصه دیروز کلی به هممون خوش گذشت و روز خیلی خوبی بود     همیشه برامون بمون  و با بودنت شیرینی زندگیمون رو صد چندان کن       ...
29 خرداد 1392

با تو دنیام زیباتره ای زیباترین...

    عشق قشنگم... دنیای من... وروجک شیرین زبونم...   که عاشق شیرین زبونیاتم شیطون مامان... خیلی خیلی این روزا شیطون شدی و خوردنی با حرفات و حرکاتی که انجام میدی دوست دارم درسته قورتت بدم مخصوصا وقتی که حرف میزنی حرکات چشم و ابروهات و لبات خیلی بامزه ان و دوست داشتنی این روزا وقتی چیزی از مامان میخوای میدونی اولش چه جوری درخواستت رو میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میگی: مامان مهسا تو رو خدا آب میخوام مامان مهسا تو رو خدا بغلم کن مامان مهسا تو رو خدا.... یا اول حرفات میگی:  مامان مهسا راستی این کتاب رو برام میخونی؟؟؟؟؟؟ راستی این توپ رنگی رنگی سبز زرد رو برام میخری؟؟...
24 خرداد 1392

تو که حرف می زنی...

    ♥    تو ؛                معــــــنای عشقی ... ♥ ♥    تو  ؛               تمااااااااام  منی، کیارش ...     این روزها به زیبا ترین وجه ممـــــکن ، حرف می زنی جوانه ی گندم من ؛  کلمات را پشت سر هم می گویی ؛ کلماتی پُر از بدعت و تازگی ... انقدر تازه که بیش از نیمشان را ، اول بارست که می شنوم  جمله هم می گویی ؛ جملاتی زیبا و باورنکردنی ... برای وصف زیبایی جمله گفتنت ، کلمه ای پپدا نک...
20 خرداد 1392

25مین ماهگردت مبارک

    دونه بادومم... گل قشنگم... شیرینم...   کودک بمان، ساده بمان، مهربان بمان همینگونه که هستی بمان حتی اگر دنیا به تو بدی کرد هیچگونه بدی نکن و دنیا را با برق مهربان چشمانت  ستاره باران کن خداوندا خودت در امانتداری دلبندم نگاهم دار به خودت میسپارمش ای مهربانترین...   پسر قشنگم ♥♥ باش و با بودنت باعث بودن ما باش ♥♥   عزیزدل مامان ♥♥  بیست و پنجمین ماه تابیدنت مبارک ♥♥   ✿✿ میمیرم برات یکی یه دونه خودممممممممممممم ✿✿ ...
19 خرداد 1392