کیارش جون و رفتن به مشهد
عزیزکـــــــــم...
بعد از 4 روز موندن مشهد دیشب ساعت 2 رسیدیم خونمون
خیلی خوش گذشت و تو هم با پارمیس جون و اشکان جون کلی بازی کردی البته پسرخاله های مامان هم باهات بازی می کردن
اونجا خیلی شیرین زبونی می کردی و کلی هم می رقصیدی
نظر همه روت بود و به خودت جلبشون کرده بودی
آخه پسر شیرین مامانی دیگه
راستی رقص گنگوم کره ای هم یاد گرفتی و یه سره با همون می رقصیدی و اداشون رو در میاوردی
ناگفته نمونه که از روز اول زخمی شدی و خدا خیلی به من رحم کرد
مشغول بازی با صندلیه مسافرتی بودی که از زیر پات در رفت و محکم خوردی به شیشه میز مبل که گوشه چشم و بالای ابروت رو پاره کرد ولی خدا رو شکر که جراحت بدی برنداشت و فوری خونش بند اومد
آخه یه جا بند نمیشدی یه سره از این ور به اون ور شیطونی می کردی و من هم مدام دنبالت بودم و حسابی کلافم کرده بودی
همون جا اسپند دود کردیم و صدقه درآوردم
ولی بقیه روزا به خیر و خوبی گذشتن
روز دوم البته ساعت 12 ظهر به اتفاق خاله الهه و آسیه جون و غزاله جون و پارمیس جون رفتیم خیابون
از مشهد یه جفت کفش شیک و یه دونه پیرهن مردونه سفید واسه تولدت گرفتم که خیلی خوشگله
خلاصه این چند روز چون تعداد خاله ها و دخترخاله ها و پسرخاله ها زیادن یه سره از این خونه به این خونه می چرخیدیم تا اینکه روز پنج شنبه بابا اومد و همون شب با نوید جون و آیناز جون رفتیم طرقبه یه گشتی زدیم
و روز جمعه ساعت 12 شب به اتفاق شهریار جون (پسر خاله مامان) راهی بجنورد شدیم
خلاصه این چند روز بهمون خیلی خوش گذشت
و همه رو واسه تولدت دعوت کردم و میدونم که میان و اون روز روز خیلی خوبی میشه
روز تولدت نزدیکه و برای روز تولدت لحظه شماری میکنم
دسترسی به دوربین نبود با موبایل عکس انداختم، یکی از پاساژهای خیابون سجاد
" کیارش جون و پارمیس جون و اشکان جون شیطون "
« عـــــــــاشقتـــــــــــــم وروجـــــــــک »