یه روز خستگی ناپذیر کیارش
از ماورای یک احساس قشنگ تپش های قلب تو را می شنوم
چه زیباست از پشت این نقاب هزار رنگ حس دلتنگی تو را بوئیدن
تو را می بینم و می جویم که همچون یک باران بهاری
بر دل پائیزی من می باری و سیراب
میکنی درختان دلم راکه بارور می شوند و شکوفه می دهند در بهار دلم
چه معصومانه است عشقی که تو دیده ای را فهمیدن
به ذهنم هم نمی آمد که روزی می شوی هم حس تنهایی های من
من و تو از تراوش یک چشمه ایم.... چشمه ای پر از قطرات ناب تنهایی
همان حس مشترک...
عشــــق مــامـــان...
نفس مــــــــامــــــان...
دنیــــــای مـــــــامـــــان...
امروز از صبح که بیدار شدی هنوز نخوابیدی و امروز نسبت به روزای دیگه خیلی با هم بازی کردیم
باهم صحبت کردیم و با هم خندیدیم و قایم موشک بازی کردیم و ...
البته خیلی خوشحالم که امروز تمام وقتم صرف تو شد. امروز هر کاری که می کردی یه مامان مهسا هم توشون بود.
پسر زرنگ و شیرین زبون من
میدونی چیه مامانی؟
از فردا کلاسام شروع میشه و فک کنم دیگه این لحظه ها برام کم پیش بیاد
نمیدونم که چه جوری می تونم دوریت رو تحمل کنم برام خیلی سخته
نمی دونم که چه جوری میتونم حضور ذهن پیدا کنم با نبودن تو
ولی امروز تا تونستی شیطنت کردی
" عاشقونه دوست دارم کیارش عزیزتر از جونممممممممممم "
کیارش در حال خراب کاری
مامان فدای خنده های قشنگت بشه
" عاشقتـــــــــــم یکی یـــــــــــه دونـــــــــه مـن "