شیرین زبونی های کیارش...
فندقیه مامان...
الهی من فدای این شیرین زبونیات بشم که دلم رو میبره
نمیدونم که چه جوری بگم
صبح که از خواب بیدار شدی اول از همه سراغ بابا رو گرفتی و گفتم که بابا اداره رفته و با همون چشای خواب آلوده گفتی بابا یفته ادایه شوشاپو بخیه بیایه کیایش بخویه ( بابا رفته اداره نوشابه بخره بیاره کیارش بخوره ) آخه عزیزم کی سر صبحی نوشابه میخوره اونم با معده خالی
بعد از اینکه از تخت اومدی پایین خواستم رو تختی ها رو بندازم اذیتم کردی و همه رو باز به هم می ریختی دیگه تحملم طاق شده بود و ناخواسته سرت داد کشیدم می دونی چی بهم گفتی چش و ابروت رو یه حالت کردی و دستات هم به طرفم گرفتی و گفتی مامان داد نزن نمیدونستم که اون لحظه چیکارت کنم اومدم و محکم بغلت کردم و فشارت دادم اونقد محکم بغلت کردم که داد زدی مامان مهسا خفه شدم
یه سره هم تو خونه با خودت شعرهایی که بلدی رو دست و پاشکسته مرور میکنی یا اتفاقایی که واست میوفته رو به زبون میاری به عنوان مثال:
وقتی با عمو تورج از طریق وب، چت تصویری میکنی یا حضوری میبینتت تنها واژه ای که عمو تورج تا تو رو میبینه بهت میگه یه بوووووووووووووس بدددددددددددددده تو هم غش میکنی از خنده. این جمله عمو تورج رو روزها بارها و بارها به زبون میاری و به من میگی عمو تویج میگه یه بووووووووس بددددددددده، خودت میگی و آخرش هم میخندی. جالب اینجایه که مثل خودش میگی و همینجوری هم میکشی
امروز بعداز ظهر که خواستم بخوابونمت اتاق خواب تاریک بود اومدی بغلم کلی باهم بازی کردیم و خندیدیم یه لحظه دیدم حواست پرت شد به مهتابی و دیدم که داری زمزمه میکنی
خیلی برام جالب بود آخه مهتابی اتاق خواب چشمک میزنه ازم سوال کردی مامان مهسا این چیاق یوشن میشه؟؟؟؟؟ ( این چراغ روشن میشه؟؟؟؟ )
گفتم آره روشن میشه...
گفتی پس بلندشووووو یوشن کن
برای اینکه نخوای بخوابی هزار بهونه میاری که مجبورت نکنم بخوابی آخه به نظرت عسلم من باید تو رو چیکار کنم اگه درسته قورتت بدم هنوزم برام کمه آخه چیکار کنم جوجه شیرین خودم؟؟؟؟؟؟؟
بعد از اینکه نخوابیدی بهم گفتی مامان بخوابیم بعد بیدای شیم هوا تاییک شه پوخاشی بیایم ماشین دیست کنم (مامان بخوابیم بعد بیدار شیم هوا تاریک شه پیچ گوشتی بیارم ماشین درست کنم)
کاش میشد ازت همون لحظه فیلم گرفت و گذاشت
آخر هم نه خودت خوابیدی و نه گذاشتی مامان یه چرت بزنه شیطون شیطونا
بعد از یک ساعت و یکساعت و نیم کلانجار رفتن با کتابات و ماشینات، اومدی پیشم و دستم رو گرفتی و گفتی ببل مامان لالا بکنم
بالاخره با کلی شیطنت خوابیدی فرشته کوچولوی مامان...
" مامان مهسا داد نزن!!! "
" مامان این چیاق یوشن میشه؟؟؟؟؟؟ "
"یه بووووووووووس بددددددددددده "
" کیارش درحال تلمبه زدن استخرش "
خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد
با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را
شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را
حالا میفهمم عشق چقدر زیباست
حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست
« عــــــاشقتــــــــــم نفســــــــــــــــــم »