نفس مامان و بابا کیارش قشنگمنفس مامان و بابا کیارش قشنگم، تا این لحظه: 13 سال و 2 روز سن داره

کیارش شاهزاده خونه ما

شیرین زبونی های کیارش...

1391/11/24 15:58
نویسنده : maman mahsa
1,491 بازدید
اشتراک گذاری

 

فندقیه مامان...

الهی من فدای این شیرین زبونیات بشم که دلم رو میبره 

نمیدونم که چه جوری بگم

صبح که از خواب بیدار شدی اول از همه سراغ بابا رو گرفتی و گفتم که بابا اداره رفته و با همون چشای خواب آلوده گفتی بابا یفته ادایه شوشاپو بخیه بیایه کیایش بخویه ( بابا رفته اداره نوشابه بخره بیاره کیارش بخوره ) آخه عزیزم کی سر صبحی نوشابه میخوره اونم با معده خالی

بعد از اینکه از تخت اومدی پایین خواستم رو تختی ها رو بندازم اذیتم کردی و همه رو باز به هم می ریختی دیگه تحملم طاق شده بود و ناخواسته سرت داد کشیدم می دونی چی بهم گفتی چش و ابروت رو یه حالت کردی و دستات هم به طرفم گرفتی و گفتی مامان داد نزن نمیدونستم که اون لحظه چیکارت کنم اومدم و محکم بغلت کردم و فشارت دادم اونقد محکم بغلت کردم که داد زدی مامان مهسا خفه شدم

یه سره هم تو خونه با خودت شعرهایی که بلدی رو دست و پاشکسته مرور میکنی یا اتفاقایی که واست میوفته رو به زبون میاری  به عنوان مثال:

وقتی با عمو تورج از طریق وب، چت تصویری میکنی یا حضوری میبینتت تنها واژه ای که عمو تورج تا تو رو میبینه بهت میگه یه بوووووووووووووس بدددددددددددددده تو هم غش میکنی از خنده. این جمله عمو تورج رو روزها بارها و بارها به زبون میاری و به من میگی عمو تویج میگه یه بووووووووس بددددددددده، خودت میگی و آخرش هم میخندی. جالب اینجایه که مثل خودش میگی و همینجوری هم میکشی 

امروز بعداز ظهر که خواستم بخوابونمت اتاق خواب تاریک بود اومدی بغلم کلی باهم بازی کردیم و خندیدیم یه لحظه دیدم حواست پرت شد به مهتابی و دیدم که داری زمزمه میکنی connie_mama.gif

خیلی برام جالب بود آخه مهتابی اتاق خواب چشمک میزنه ازم سوال کردی مامان مهسا این چیاق یوشن میشه؟؟؟؟؟ ( این چراغ روشن میشه؟؟؟؟ )

 گفتم آره روشن میشه...

گفتی پس بلندشووووو یوشن کن

برای اینکه نخوای بخوابی هزار بهونه میاری که مجبورت نکنم بخوابی آخه به نظرت  عسلم من باید تو رو چیکار کنم اگه درسته قورتت بدم هنوزم برام کمه آخه چیکار کنم جوجه شیرین خودم؟؟؟؟؟؟؟

بعد از اینکه نخوابیدی بهم گفتی مامان بخوابیم بعد بیدای شیم هوا تاییک شه پوخاشی بیایم ماشین دیست کنم (مامان بخوابیم بعد بیدار شیم هوا تاریک شه پیچ گوشتی بیارم ماشین درست کنم) ماچ

 کاش میشد ازت همون لحظه فیلم گرفت و گذاشتقلب

آخر هم نه خودت خوابیدی و نه گذاشتی مامان یه چرت بزنه شیطون شیطونا 

بعد از یک ساعت و یکساعت و نیم کلانجار رفتن با کتابات و ماشینات، اومدی پیشم و دستم رو گرفتی و گفتی ببل مامان لالا بکنم

بالاخره با کلی شیطنت خوابیدی فرشته کوچولوی مامان...

 

 

 

" مامان مهسا داد نزن!!! "

" مامان این چیاق یوشن میشه؟؟؟؟؟؟ "

 "یه بووووووووووس بددددددددددده "

" کیارش درحال تلمبه زدن استخرش "

 

خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد

با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را

شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را

حالا میفهمم عشق چقدر زیباست

حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست

« عــــــاشقتــــــــــم نفســــــــــــــــــم »
 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان بابای الیسا
18 بهمن 91 23:53
چقد بلایی فسقلی


ممنون عزیزم اینم یه عالمه بوس برای الیسای دوست داشتنی
مامان بنیتا
19 بهمن 91 2:03
وای خدا از دست تو با این شیرین زبونیات کیارش نانازم
مهسا جونم واقعا حق داری بخوای بخوریش ولی یکمم واسه من بذار تا بیام قورتش بدم خوشگلمو


ممنون گلناز جونم که اینقد لطف داری مهربونم اینم یه عالمه بوس برای پرنسس خودم و مامان جونش که خیلی دوسشون دارم
مامان بردیا
19 بهمن 91 8:26
فدات شازده کوچولو که انقدر شیرینی
خیییییییلی دوست دارم کوچولوی ناز


ممنون عزیزممممممممممممم. ماهم دوستون داریم
مامان کوروش
19 بهمن 91 10:59
مهسا جون ماشا... کیارش نسبت به سنش خوب حرف می زنه ، کوروش که تا دو کلمه بگه ما رو جون بسر کرد . پوخاشی !!! عزیزم حالا تو یه بووووووووووووو س بدددددددددددده


آره عزیزم کیارش تو همه کاراش زود راه افتاد فک نمیکردم که به این زودی بتونه حرف بزنه.اینم یه عالمه بوس برای کوروش دوست داشتنی و مامان مهربونش
سمیرا مامی سایان
19 بهمن 91 14:08
میدونی عاشقتم موش موشیه خودمیه عالمه دوست دارم نازنازی
عاشق اون لبخندای شیرینتم کار هر روزم دیدن وبلاگ خوشگله از بس این مامان مهسا مطالب و عکسای قشنگ میزاره حسابی معتاد وبلاگت شدم موش موشی


ممنون عزیزم. من و کیارش هم سایان جونم و سمیراجون رو دوست داریم عزیزم. امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم. خوشحالم که دوست خوب و جون جونی مثل سمیراجون و سایان دوست داشتنی دارم سایان برای من مثل کیارش میمونه سمیراجونم. منم همشه تو وبلاگ سایان میرم و اگه نرم انگار نمیشه عادت کردم میرای مهربون و دوست خوب خودم
فاطمه و فائزه(زويشا)
19 بهمن 91 14:38
قربون جوجوي خودم


ممنون عزیزم
مادر کوثر
19 بهمن 91 17:35



ممنون عزیزم
مامان آنوشا
19 بهمن 91 20:37
سلام مهسا جون عجب گل پسر شیرین زبونی داری دیگه داره واسه خودش مرد میشه ببخش آنوشا بهم فرصت نمیده که مرتب بیام ولی همه پستای رو که میزاری رو میخونم کیارش جون رو ببوس


خواهش میکنم عزیزم.من خودم برای دلم همیشه میام تو وبلاگهایی که لینک کیارشن و سر میزنم انگار عادتمه و این نی نی های ناز رو با مامانای مهربونشون رو دوست دارم همه به من لطف دارن عزیزم اینم یه عالمه بوس برای آنوشای خودم
مامان بنیتا
20 بهمن 91 1:01
فدای پسر شیرین زبونم بشم وای اون عکس که مامان مهسا داد نزن خیلی قشنگه


ممنون عزیز. عکسای بنیتای خوشگلمو دیدم و کلی حال کردم خیلی باحال بودن مخصوصا اونی که رو اسب سوار شده وروجک نترس
حامی
20 بهمن 91 11:16
زندگی وقتی زیباست
که انسان بداند
فکری بخاطرش
در هیاهوست.....شاهزاده کیارش من یک روز به داشتن پدر و مادر خوبش که همیشه کنارش هستند باید خدارو شکر کنه...


امیدوارم برای حامی جون هم همینطور باشه;-
مهسا
20 بهمن 91 11:34
سلام مهسا جونم خوبید؟
کیارش جون شیرین زبونم ماشاا..... چه قشنگ و شیرین صحبت می کنه عزیزمی قربونت برم من عاشقتم کوچولوی من عکسا هم خیلی خیلی قشنگ بودند دست مامانی درد نکنه بوسسسسسسسس


ممنون خانمی.لطف داری عزیزم
مرجان مامان آران
20 بهمن 91 16:28
ای جانمممممممم شیطون بلا واقعا شیرین زبونه هااااااااااا


X
مامان ساجده
20 بهمن 91 21:08
عزیزم سلام دعوت شدی به مسابقه نمیدونم از کجا شروع شده و به کجا ختم میشه ولی بیا پیشم


ساجده جونم ممنون که دعوتم کردی من توسط یکی از مامانا دعوت شدم ولی تو وبلاگم نذاشتم عزیزم
سمیرا مامی سایان
21 بهمن 91 10:23
کیارش نانازی خودم طبق عادت هر روزم اومدم وبلاگت تا عکسای خوشگلت رو ببینم
عاشقتممممممممم


ممنون سمیرا جوووووووووونم دوست خوبم. ما هم دوستون داریم
حامی
21 بهمن 91 21:27
خاله ی مهربووونم شما از طرف حامی جون به یه مسابقه دعوت شدیبیا به وبلاگم
حامی
21 بهمن 91 21:29
خاله ی مهربون از طرف حامی جون به یه مسابقه دعوت شدی بیاااااااااا به وبلاگم


ممنون که من رو دعوت کردین من از طرف 2نفر دعوت شدم و شما سومین نفر هستین که دعوتم میکنین ولی تو وبلاگم نذاشتمX[
مامان انیسا
21 بهمن 91 23:18
عزیزم شما هم دعوت شدید یه سر به وبلاگم بزنید!



ممنون دوست خوبم
مادر کوثر
22 بهمن 91 19:10
عزیزم شیرینم
ماشاالله چقد بانمک حرف میزنه
یه بووووووووس بددددددددده
فدای خنده هات



بابای کیارش
22 بهمن 91 21:29
فدای پسر یکی یکدونم بشم که تو یه چشم بهم زدن بزرگ شده و تو 18 ماهگی جمله میگه.بابا دوست داره عزیزم.