4 روز تاخیر....
با تو گرم هستم و نمی سوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
ببخشیدااااااااااااااااااااااااااااااا من اومدممممممممممممممممم دوستای جون جونیییییییییییییییییییییی
الان که دارم می نویسم هنوز لباسام رو از تنم درنیاوردم
دلمون واستون تنگولیده بود خیلی خیلی خیییییییییییییلی
ازتون خیلی ممنونیم و خوشحالیم که ما رو ترک نکردین
دوستون داریم خیلی زیاد
خوب حالا دلم واستون بگه که من و کیارش قند عسلم رفته بودیم پیش مامان شیرین و بابا رسول( مامان و بابای مامان)
4 روز رو پیش اونا گذروندیم خیلی خیلی خوش گذشت
کیارش نانازم 2 رنگ قرمز و زرد رو یاد داشت ٣ رنگ دیگه هم یاد گرفت البته به کمک خاله موناجونش سفید و سبز و آبی
و یه چیز خیلی خیلی مهم دیگه............
بله نماز خوندن رو از مامان شیرینش یاد گرفت
الهی من قربون این پسر زرنگم بشم که عینهو خرگوش باهوش میمونه
و در ضمن دیگه به کلی گی گی خوردن رو هم ترک کرد بدون اینکه مامانش و اطرافیان رو اذیت کنه
من به داشتن همچین پسری مینازم و افتخار میکنم
مامان شیرین جون کیارش، یه دستگاه بافندگی داره که کیارش توی بافندگی به مامان شیرینش هم خیلی خیلی کمک کرد و از پشت دستگاه بیرون نمیومد خیلی خیلی علاقه نشون داد.
چون به دوربین دسترسی نداشتم این عکس ها رو با دوربین موبایلم گرفتم وروجک، که اصلا وانمیستادی تا ازت یه عکس خوشمل خصوصا از نماز خوندنت بگیرم، آخه خیلی جالب بود شیطون بلای مامان.
راستی مامان جون، ازت می پرسم اسم و فامیلت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟
میگی: کیارش آبداری
می پرسم چند تا بابایی داری؟؟؟؟؟؟
میگی: 2 تا
بابا ایرج و بابا یسول( رسول)
می پرسم چند تا مامانی داری؟؟؟؟؟؟؟
میگی: 2 تا
مامان منیی( منیر) و مامان شییین(شیرین)
حالا دیگه کاملا همه رو به اسم میشناسی
" مامانی من آماده ام برای نماز خوندن "
" خداجونم قبول کن "