قشنگترین روزهای زندگی بابا و مامان
عسلم
اون روزا قشنگترین و بهترین روزای من و بابا بود، با اینکه باید صبح روز بعد اداره بره ولی تا صبح بیدار میموند که یه موقع هم مامان هم نی نی اذیت نشه، بعضی شبا که نمیخوابیدی (آخه وروجک تا ٣ماه شب و روزتو گم کرده بودی) بابا بغلت میگرفت و تو خونه چرخت می زد تا بخوابی مگه می خوابیدی از همون اول شیطون بلا بودی تو بغل بابا دور برو ورانداز میکردی بعد که احساس میکردی هوا داره روشن میشه خوابت میگرفت.
کیارشم مامان و بابا عاشقتننننننننننننننننننننننن
تو زندگیمون رو روشنتررررررررررررررررر کردی عزیزممممممممممممممممم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی