نفس مامان و بابا کیارش قشنگمنفس مامان و بابا کیارش قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

کیارش شاهزاده خونه ما

کارهای قشنگ شازده کوچولومون

1391/10/5 17:34
نویسنده : maman mahsa
422 بازدید
اشتراک گذاری

مامان بازم میگم ای کاش زودتر از اینها وبلاگت رو سروسامون می دادم ولی اشکال نداره دیگه تونستم چیزایی که یادم میاد رو واست بگم که اگه بزرگ شدی ببینی که چه کارهای قشنگی رو می کردی.

البته بابا ازت یه عالمه فیلم گرفته که زیادی کارایی که می کردی تو فیلم هست

مامانی عادت داشتی که شبها ساعت ٢ بخوابی و روزها تا ساعت ١٢ ظهر خواب بودی

 اگه مامان کاری داشت که بیدار میشدم و به کارام می رسیدم اگه که کار نداشتم میخوابیدم و با هم بیدار میشدیم و بعد از کمی کار کردن باهات بازی می کردم مخصوصا که اکثر چیزا رو می فهمیدی و می تونستی راه بری.

من برات شعر می خوندم و تو گوش می کردی و اگه بعضی از قسمت ها رو بلد بودی مامان رو همراهی می کردی

مامان: بعبعی میگه؟

کیارش: بع بع

مامان: دمه داری؟

کیارش: نه نه

مامان: پس چرا میگه؟

کیارش:بع بع

دیگه کلمه هایی مثل مامان-بابا-عمه-گل-لالا-ددر-به ماشین میگفتی آن-آب- به غذا میگفتی ام-به به-به دایی میگفتی دانی-به ارشک می گفتی آیا -به توپ، دهنت رو یه حالت می کردی میگفتی بوپ-جیز-داغ-آتیش-آخ-دس که همون دست- پا و......

 

یکی دیگه از کاهایی که بلد بودی نشون دادن اعضای بدنت بود از پا تا مو...

بهت میگفتم کیارش پاهات کو؟ یه پاتو میاوردی بالا میگفتی پا یا به پاهای مامان اشاره میکردی

میگفتم دستات کو؟ هر دوتا دست کوچولوت رو می بردی بالا و میگفتی دس

میگفتم مماغت کو؟ مماغیه مامان رو می گرفتی و می گفتی ی ی ی ی ی

 

صدای اکثر حیوونارو بلد بودی

مامان: سگ میگه؟

کیارش:هاپ هاپ

مامان: کلاغ میگه؟

کیارش: گار گار

مامان: آقا گاوه میگه؟

کیارش: مااااااااااااااااااااااااااااا

مامان: گنجشک میگه؟

کیارش: جیک جیک

مامان: زنبور میگه؟

کیارش: ویزززززززززززززززززززززز

مامان: گربه میگه؟

کیارش:میووووو

یکی از سی دی شعرهات رو خیلی دوست داشتی که خاله مونا واست گرفته بود

حسنی نگو یه دسته گل 

اگه از صبح تا شب واست میذاشتم خسته نمی شدی

ولی پسر قشنگم نشستن زیاد پای تلویزیون واست خوب نبود

پسرم، مامان همیشه دیدن تلویزیون و دادن موبایل  رو ازت دریغ می کرد آخه اصلا خوب نبود

 

پسر قشنگم

وقتی می دیدی مامان تو آشپزخونه مشغوله میومدی و تموم اونجا رو بهم می ریختی و ساعت ها بازی می کردی

کفگیر و ملاقه و قوری و قابلمه و در قابلمه و سبد، مخصوصا قیف شده بود اسباب بازیهاتwww.smilehaa.org

قابلمه رو چپه می کردی و با قاشق روش می کوبیدی. شده بودی یه پا نوازنده واسه خودت و خوانندگی می کردی

عاشق آب بازی بودی الانم خیلی دوست داری اگه به دل خودت باشه دوست داری ساعتها بازی کنی و خسته نمی شی

نقاشی کشیدن رو دوست داری البته با رنگ های سبز و زرد. تو رنگها عاشق این دو رنگی

 عاشق توپ بازی هستی

دوست دارم عززززززززززززززیزززززززززززززم

 تو ثمره عشق بابا و مامانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)