رفتیم فتیرمسکه خوری...
شیرین عسلم
پسر نازم
اواخرخرداد یه روز جمعه به اتفاق بابا ایرج اینا رفتیم روستای مملجه برای فتیرمسکه خوردن
که اونم یکی از مشتریهای بانک عمو مهدی دعوتمون کرده بود
خونواده خیلی خوب و خونگرمی بودن کلی بهمون خوش گذشت
کلی الاغ سواری کردیم
تا الاغ بیچاره سرش رو تکون میداد کلی میترسیدی و گریه راه مینداختی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی