کیارش و سایان
پسر نازم ... امروز نزدیک ظهر رفتیم خونه سمیراجون کلی اونجا با سایان بازی کردی البته بگم که بازی کردن و دوست داشتن و دوست بودنتون time داره بعد از یک time که بگذره دیگه واویلاییه که نگو دیگه عهده دارتون نیستیم و وقتی داریم میریم خونمون یا تو گریه میکنی واسه سایان یا سایان گریه میکنه که من برم خونشون یا کیارش اینجا بمونه بازی کنیم خلاصه چش و دل کندن از هم رو ندارین و وقتی اومدیم سایان هم باهامون اومد خونه و امروز من هم باهاتون همبازی شدم و شروع کردیم به نقاشی کشیدن و شعر خوندن و توپ بازی و آخر هم لاک زدن از همه چیز یا شما برام نقاشی کردین یا به من میگفتین واستون بکشم البته نقاشیم ...
نویسنده :
maman mahsa
16:16