نفس مامان و بابا کیارش قشنگمنفس مامان و بابا کیارش قشنگم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

کیارش شاهزاده خونه ما

روز 13 و 14 و 15 بدر

    عشقم... نفسم... گلکم... زندگی... هستی   روز 13 ساعت 7 صبح به اتفاق خونواده پدری بابا 4 ماشینه رفتیم سمت درکش روز 13 25 نفری میشدیم علیرضا پسر عمه بابا یه سویئت تو درکش اجاره کرد و 2 شب و 3 روز اونجا موندیم سویئت بزرگی بود و کلی خوش گذشت اونقد خوش گذشت که موقع اومدن همگی دپرس شدیم یه 13 تاریخی بود واسمون از حق نگذریم خونواده عمه فاطمه اینا خیلی خوبن همش اهل خنده و خوشگذرونین من که کلی باهاشون حال میکنم البته پسر نازم هم دست کمی ازمون نداشت و کلی بازی و خوشگذرونی کرد                   ...
17 فروردين 1393

یه تفریح خیلی خیلی قشنگ

  کیارش نازم پسرک شیرینم   روز جمعه 8 فروردین بابا هماهنگ کرد برای دیدن یوزپلنگ توی میاندشت جاجرم که حدود 20 نفری میشدیم یه مینی بوس کرایه کردیم و ساعت 7 صبح راه افتادیم و 2 ساعت بعد رسیدیم   مهسا دوستم اینا و عمو تورج و خونواده عمه فاطمه بابا اینا بودیم   مهساجون اینا قرار بود جمعه برن ولی با اصرار من و بابا وایستادن که بریم برای دیدن یوز پلنگ   بالاخره همون روز بعد از گذر چند ساعتی در فنس یوز پلنگ رو باز کردن و از 10 قدمی رفتیم و یوزپلنگ رو دیدیم وای چه ابهتی چه زیبایی قربون خدا برم               ...
17 فروردين 1393

تعطیلات عید چطوری گذشت

    پسر قشنگم... امید زندگیم...   این عید، عید بسیار خوبی بود و خوش گذشت حسابی وقتمون پر بود هر چند که مسافرت نرفتیم ولی یه عید با خاطره و زیبا برامون بود   اول از همه روز اول عید گوشی موبایل از طرف بابا علی و کیارش جونم هدیه گرفتم   دوم مهسا دوست خوبم روز چهارشنبه 6 فروردین با مهشید خواهرش و شیوا دخترعمه ش و ماهان پسر نازش از ساری اومدن خونمون و تو کلی با ماهان بازی کردی و کلی عاشق شیوا شده بودی جوری که تموم کارات رو به شیوا میگفتی   شیواجون لباس تنم کن شیواجون بیا کفشام رو از پام دربیار ....   روز پنج شنبه هم عصری با مهساجون ا...
17 فروردين 1393

یه بهار دیگه کنار پسرم...

        نفسم...شیرینم...قشنگم   امسال سومین ساله که تو رو کنارمون داریم و آغاز بهار رو با بودنت شروع میکنیم و خدا رو شکر میکنم که قشنگترین هدیه رو به ما داد...     تنها خداست که می داند « بهترین » در زندگی تان چگونه معنا می شود ! من در سال نو آن بهترین را برایتان آرزو می کنم   ن وروزتان مبارک دوستان                                ...
2 فروردين 1393

چهارشنبه سوری 92

    آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با برافروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز میرویم سرخی تو از من، زردی من از تو جشن باستانی چهارشنبه سوری به همه دوستان وبلاگیمون مبارک دوستون داریم                 از خدای بزرگ و مهربون میخوام که همیشه نگهدارت باشه و چهارشنبه سوری های زیادی رو باهات به شادی بگذرونیم پسر خوبم         ...
1 فروردين 1393

پسرکم 34 ماهه شد...

    پسر گلم...نازنینم...نفسم... هلو کوچولوی خودم اومدم ولی بازم این بار دیر اومدم معذرت، میدونم با اون قلب کوچولوت مامان رو خیلی دوست داری و می بخشی الهی مامان قوبون اون قلب کوچولوت، عسلکم  عاشقتم دیوونتم دوست دارم یه عالمه پسر گلم ٣٤ ماهه شد و ٢ ماه دیگه میشه ٣ ساله خیلی کم مونده داری بزرگ میشی وای که چقد این روزا زود میگذره یواش یواش برام بزرگ شو و قد بکش تا من هم منتهای لذت بردن از بزرگ شدنت رو بیشتر بکشم شیطون و ناقلا شدی در عین شیطونیات و بازیگوشیات عاقل و فهمیده هستی من هم مخلص پسر زرنگم هستم دربست، میمیرم واست پسر قشنگم... هسته بادومم ٣٤ ماهگیت مبارک    ...
18 اسفند 1392

شیرین عسلم ولنتاینت مبارک

  الهی مامان قوبون قد و بالای قشنگت الهی مامان فدای صورت مثل ماهت الهی مامان فدای شیرین زبونیات که بلبل خونمونی شیرین زبونیات و عشوه هات حد و اندازه نداره همیشه یه جوابی برای همه چیز داری شیفتتیم عاشقتیم وقتی من و بابا دوتایی بغلت میکنیم و فشارت میدیم و بوس بارونت میکنیم و حسابی میچلونیمت با قهقهه های قشنگت بهمون میگی مامان بابا بس کنین گلگلکم (قلقلکم) میاد   این روزا عاشق شیرموزی و هر روز عصر توی یه تایم مشخص دستور شیرموز میدی و بعد با شیشه شیرت میل میکنی دیروز آخرین جلسه از ترم اول نقاشیت بود که برات خیلی خوب بود تقریبا یه چیزایی یاد گرفتی و ترم دومش هم بعد از عید شروع میشه که تصمیم دارم ح...
25 بهمن 1392

سی دی بلاگ کیارش جونم

  پسر نازنینم شیرین عسلم نفسم...عمرم...زندگیم   بالاخره بعد از یکماه انتظار سی دی بلاگت هم رسید خیلی از این بابت خوشحالم دیگه استرس این رو ندارم که تقریبا 2 سال زحمتام هیچ نمیشه البته اگه خدا نکرده گوش شیطون کر وبلاگت حذف بشه دیگه کپی همه اون چیزایی که نوشتم و براشون زحمت کشیدم رو دارم   این آخرین پست وبلاگت             اینم از اولین پست وبلاگت                          &nbs...
24 بهمن 1392

پسر 33 ماهه نازم کلاس نقاشی میره

    الهی مامان قوربون پسر نازم برم الهی فدای پسر بازیگوش و شیطونم بشم الهی دورت بگردم دونه بادومم پسرم...نفسم...زندگیم...عشقم...همه داروندارم  پسر عسلیه مامان، خودش میدونه که چقد دوستش دارم، خودش میدونه که نفسمه همه کسمه و نفسم به نفسش بنده   پسر عزیز دردونم شد 33 ماهه، مبارکت باشه عزیزم شکلات خوشمزه مامان، تو این ماه یه چیز دیگه هم تجربه کرد اونم اینه که رفت کلاس نقاشی و با رنگها بیشتر آشنا شد یاد گرفت که درخت رو چه رنگی بکشه مثلا برگ درخت سبزه آسمون آبیه ابر تو آسمون آبیه خورشیدخانوم زرده حتی وقتی میکشی اشعه های خورشیدخانوم فراموشت نمیشه...
18 بهمن 1392